یک پسر ممکن است استدلال کند که چون پسرها معمولاً با ماشین اسباب بازی جرثقیل بزرگ بازی می کنند و چون او پسر است، پسران دیگر نیز احتمالاً دوست دارند با وسایل نقلیه بازی کنند.
بنابراین، می توان از کودکان انتظار داشت که به شیوه ای «خود محورانه» استدلال کنند. جاذبه های اسباب بازی خود آنها به عنوان معیاری برای قضاوت در مورد ترجیحات اسباب بازی کودکان همجنس، همراه با اعتقادات آنها در مورد پسران و دختران عمل می کند.
به عبارت دیگر، یک پسر ممکن است استدلال کند که چون او یک اسباب بازی خاص را دوست دارد، پسران دیگر نیز آن اسباب بازی را دوست دارند، اما دختران این اسباب بازی را دوست ندارند.
شکلگیری چنین نظریههای ضمنی را میتوان بر اساس این فرضیهها پیشبینی کرد که اعضای دستهها دارای خصوصیات یا ذات عمیق هستند. آیزنبرگ، موری و هیت دریافتند که کودکان 3 و 4 ساله با در نظر گرفتن نقش های جنسیتی استدلال می کنند تا انتخاب های ترجیحی دیگر کودکان را توجیه کنند.
با این حال، وقتی نوبت به انتخاب اسباببازیهای خودشان میرسید، بچهها بر اساس عملکرد اسباببازی و علاقههای خودشان را استدلال میکردند. این یافتهها نشان میدهد که اگرچه کودکان قادر به استدلال کلیشهای جنسیتی هستند، تصمیمات آنها در مورد ترجیحات اسباببازی اغلب مبتنی بر درک آگاهانه آنها از کلیشههای جنسیتی نیست.
علاوه بر این، مارتین و همکاران نشان دادند که کودکان 5-4 ساله بر اساس جذابیت ها و برچسب های جنسیتی خود اسباب بازی ها را انتخاب می کنند، به ویژه برای اسباب بازی های جنس خود. کودکان تمایل دارند با انتخاب بین اسباببازیهای ناآشنا و آشنا به خود محوری پاسخ دهند، که نشان میدهد کلیشههای جنسیتی حتی برای اشیاء ناآشنا نیز برجسته است.
به دلیل تماس مکرر کودکان با اسباببازیها، این اشیاء نقش مهمی در شکلگیری کلیشههای جنسیتی، شکلگیری ترجیحات جنسی و تفاوتهای رفتاری بین پسران و دختران در اوایل زندگی دارند.
Caldera، Huston و O’Brien تعاملات بین والدین و فرزندانشان را در حین بازی با اسباب بازی ها بررسی کردند و دریافتند که جنسیت اسباب بازی بر نزدیکی فیزیکی و مبادلات کلامی بین والدین و فرزندانشان با اسباب بازی های ماده تأثیر می گذارد.
دیدگاه شما با موفقیت ثبت شد.